نقد اخلاقي هنر(1)
نقد اخلاقي هنر(1)
نقد اخلاقي هنر(1)
نويسنده:الا پيک (2)
ترجمه: مهدي حبيب اللهي (3)
ترجمه: مهدي حبيب اللهي (3)
چکيده
کارهاي اخيري که در مورد نقد اخلاقي هنر انجام شده است، به ارايه نظريه هاي جديدي دراين موضوع منجر شده است که برخي ازآن ها نمونه هاي تعديل شده ي نظريه هاي موراليزم و اتوناميزم بوده،حد وسط اين دو نظريه ي افراطي قرار مي گيرند.
اکنون نه تنها موضوع بررسي اخلاقي آثار هنري بي اشکال است، بلکه بحث برسر اين است که آيا مي توان اين نوع ارزشيابي را جزء بررسي هاي زيبا شناسي آثار هنري دانست .منازعات معاصر،بيشتر برروي هنرهاي روايي متمرکز شده است ؛زيرا اين بخش از هنر داراي ويژگي هاي منحصر به فردي است که نقد اخلاقي هنر به آن ها مرتبط مي شود. تلاش هايي براي ساده کردن موضوع نقداخلاقي هنر با اجتناب از ورود به مباحث فرعي،از قبيل تأثير هنر برروي مخاطب و سانسور،انجام شده است. با اين حال،هنوز علاقه ي زيادي براي درگير کردن آثار هنري روايي در داشتن نقشي مهم تر در مباحث اخلاقي وجود دارد. از اين رو ،منازعه ي نقد اخلاقي هنر،به موضوعاتي نظير اين که چرا هنرهاي روايي داراي ارزش خاص شده ويا وسعت و ملاک هاي مفهوم زيبا شناسي چيست، نيز پرداخته است.
موراليزم، اتوناميزم ،هنرروايي، فورماليزم، زيبا شناسي عامه پسند.
مقدمه
در سال هاي اخير،منازعه ي نقداخلاقي مجدداً مطرح شده است . طرح مجدد اين بحث تا حدي مديون مجموعه مقالات نقد اخلاقي است که در نتيجه ي همايش فلسفه وادبيات ميان سال هاي 1997و 1998 ميلادي به چاپ رسيد. در پايان همين رساله،اشاره اي به آن مجموعه مقالات خواهيم داشت.
بخش ديگري از منازعه ي نقد اخلاقي وجود دارد که در طي آن مواضع و نظريه هاي متعادل تر و قابل قبول تري ارايه مي شود.در اين شاخه،نظراتي همچون اتوناميزم متعادل، موراليزم متعادل و اخلاق گرايي مطرح مي شود.
در آثارنوشته شده دراين شاخه نيز تمرکز اصلي برروي هنر روايي است. محوراصلي مباحث، حول اين موضوع است که «آيا حوزه ي ارزش هاي زيبا شناسي مي بايست ارزش هاي اخلاقي را در هنرهاي روايي شامل شود؟»
در پاسخ،نظراتي داده شده است ، نظير :الف)هرگز؛ ب) گاهي، هنگامي که اثر هنري به موضوعات اخلاقي اشاره دارد خوبي ها و بدي ها را مطرح نموده است )؛ ج) ممکن است (هنگامي که اثر هنري به موضوعات اخلاقي اشاره دارد.
از آن جا که تفاوت هاي اساسي ازلحاظ سبک القا ومحتوا در انواع مختلف هنر وجود دارد، ممکن است گنجاندن هنرهاي انتزاعي از قبيل موسيقي،رقص وبرخي هنرهاي زيبا، ماننده هنرهاي روايي در منازعه ي نقد اخلاقي مناسب نباشد. آن چه که باعث شده هنرهاي روايي رادراين بحث بگنجانيم، سروکار داشتن مستقيم و صريح اين نوع از هنر با موضوعات انساني و اخلاقيات بوده است. هنرهاي زيبا و انتزاعي مقوله ي ديگري است که بحث جداگانه اي را مي طلبد و تاکنون هيچ گاه در فلسفه مورد بحث واقع نشده است.
بخش سوم مقاله،به مناظره ي ميان طرفداران اتوناميزم متعادل، يعني اندرسون و دين، وطرفداران موراليزم متعادل، يعني نوئل کرول، اختصاص دارد. در اين بخش، دلايل کرول درباره ي ادعايش مبني براين که حداقل در برخي موارد ويژگي هاي اخلاقي در آثار هنري روايي مي تواند ارزش زيبا شناسي داشته و مورد نقد هنري قرار گيرد، ارزيابي مي شود.
بخش چهارم،نظريه ي اخلاق گرايي که توسط بريزگوت مطرح شده را بررسي مي نمايد. در اين بخش ، مشاجره ي اندرسون و دين ،که معتقدند موراليزم و اخلاق گرايي يک نظريه ي واحد هستند،ارزيابي شده، ضعف ونادرستي اين ادعا و دلايل آن ها واين که اين دو نظريه کاملا متفاوت هستند، اثبات مي شود.
بيشتر مباحث مطرح شده ميان نظريه هاي اتوناميزم، موراليزم و اخلاق گرايي، برنواقص و ضعف هاي موجود در دلايل خاص دونظريه ي موراليزم واخلاق گرايي متمرکز است . در حقيقت،موضوع کليدي اين منازعه که جزئيات ديگر را نيز تحت تأثير قرار داده است، وسعت و محدوده ي تعريف مفهوم زيبا شناسي است .در حالي که طرفداران نظريه هاي اتوناميزم و موراليزم افراطي ، زيبا شناسي را بسيار محدود
تعريف مي کنند،نظريه پردازان اخلاق گرايي، مفهومي وسيعي براي آن قايل هستند.
اتوناميزم و موراليزم افراطي
موراليزم افراطي نظريه اي است که ميزان زيبا شناسي يک اثر هنري را با ملاک ارزش اخلاقي آن مي سنجد. افراطي ترين نسخه ي اين نظريه، همه ي ارزش هاي زيبايي را نوعي ارزش اخلاقي مي داند. يکي از طرفداران نظريه ي موراليزم تولستوي است که با يکسان دانستن هنر و زيبايي مخالف است .او مي گويد:
«مشکل اين گونه تعريف ها اين است که ملاک در نظر گرفته شده، لذتي است که هنر موجب مي شود، ونه هدفي که مي توانددر زندگي بشريت ايجاد کند.
تولستوي،اهميت اخلاقي هنردر جامعه را در مقابل ارزش زيبا شناسي آن ضروري تر مي داند.
نظريه هاي کاهش گرايي اجتماعي ،از قبيل زيبا شناسي عامه پسند که توسط محققاني چون پير بردو، راجر تيلور و ديگران مطرح گرديد، نيز از نسخه هاي ديگر موراليزم افراطي است.
موراليزم افراطي،به خاطرناديده گرفتن ارزش هاي زيبا شناسي خاص و عمده،مورد نقد قرار گرفته است. در موراليزم افراطي پاسخ گويي به اين پرسش که هنر را چگونه مي توان از سايز توليدات فرهنگي از قبيل مثال خطابه هاي سياسي مجزا دانست،با اشکال مواجه مي شود؛ چرا که در تعيين معيارهاي سنجش زيبايي، ملاکي که مختص به هنر باشد. آن را از ديگر محصولات فرهنگي مجزا کند، گنجانده نشده است.
اتوناميزم و زيبايي گرايي ذاتاًيک چيز هستند. عنوان اتوناميزم، که به معناي استقلال گرايي است ، براين حقيقت تأکيد مي کند که ارزش زيبا شناسي يک اثر هنري بايد مستقل از ساير ارزش ها،از جمله ارزش اخلاقي، سنجيده شود. عنوان زيبا گرايي نيز بر اين حقيقت تأکيد دارد که ارزش زيبا شناسي يک اثر هنري و ويژگي هاي صرفاً زيبا شناختي آن داراي اهميت است. منظور از معيارهاي صرفاً زيبا شناسانه در نزد عده اي از طرفداران نظريه ي اتوناميزم ، ويژگي هاي ظاهري و زيباي هاي ذاتي و در نزد عده اي ديگر ، تنها، ويژگي هاي ظاهري است.
لازم به ذکراست که نظريه هاي استقلال گرايي (اتوناميزم ) و ظاهرگرايي، کاملاً يکسان و همانند نيستند؛ هر چند که طرفداران ظاهرگرايي بيشتر به اتوناميزم تمايل دارند.درنظريه ي ظاهرگرايي اعتقاد براين است که روش شايسته دربرخورد با هنر و آثار هنري ويژگي هاي صوري و ظاهري آن است و همين ويژگي ها معيار مشخص کردن جنبه هاي زيبا شناختي اثر هنري قرار مي گيرد. ظاهر گراياني همچون
کليوبسل، زيبايي مطلق را در ارزيابي هنر، شايسته نمي داند. ظاهرگرايان ديگري که زيبايي ذاتي را در ارزيابي به حساب مي آورند معتقدند زيبايي ذاتي، جزيي از ويژگي هاي ظاهري اثرهنري است.
واژه ي زيبا گرايي شايد مناسب ترين عنوان براي نظريه اي باشد که در آن ارزش زيبا شناختي يک اثر هنري را بالاترين ارزش آن مي داند. به نظر مي آيد زيبا گرايان زياد علاقه مند به تعريف و توضيح نظريه ي خود نباشند.ولي در مواردي که اين کار را کرده اند وبه معيارهاي اخلاقي متوسل شده اند. به اين معني که در توجيه اين اعتقاد که «اصول زيبا شناسي، ملاک غالب در قضاوت هاي انساني است »، نيازمندند به ارزش هاي اخلاقي متوسل شوند. براي مثال : ريچارد پاسنر، در مقاله اش تحت عنوان«در مخالفت با نقد اخلاقي»، ظاهراً خود را زيبا گرا معرفي مي کند، ولي به طعنه،خود را زيبا گرايي مي داند که براي اثبات نظريه اش به توجيه اخلاقي روي مي آورد. او مي گويد:
«ديدگاه زيبا گرايانه يک ديدگاه اخلاقي است ،ديدگاهي است که ارزش هايي نظيرآزادي ،رهايي،لذت جويي، کنجکاوي، صبر، تهذيب نفس و حمايت از قلمرو خصوصي، ودر يک کلام، ارزش هاي آزادي مدارانه ي اصالت فرد را مورد تأکيد قرار مي دهد»
زيبا گرايي در شديدترين شکل خود مي تواند به عنوان نسخه اي از موراليزم افراطي قلمداد شود.
در هرصورت،هر دو نظريه از يک لحاظ ديدگاهي يکسان در مورد ارزش هاي زيبا شناسي دارند؛چرا که هردو، ديدگاهي تعديل دهنده نسبت به ارزش هاي زيبا شناسي داشته و آن ها را آن گونه که هستند مورد ارزيابي قرار نمي دهند.
لازم به ذکر است که زيبا گرايي،درهمه ي موارد، نظريه اي افراطي نيست و دو واژه ي اتوناميزم (استقلال گرايي) وزيبا گرايي مي توانند استفاده ها و مفاهيم متفاوتي داشته باشند . علت رايج شدن استفاده از واژه ي اتوناميزم در ادبيات چند سال اخير،به اين تصوربر مي گردد که طرفداران نظريه ي زيبا گرايي،در همه ي فرم ها و نسخه هايش، ارزش زيبا شناسي را معيار مستقل و مجزايي دانسته و به ديگر معيارها اهميت نمي دهند. از اين رو،به همه ي اين ديدگاه ها ، واژه ي اتوناميزم يا استقلال گرايي اطلاق شده است .
اتوناميزم افراطي ديدگاهي است که تنها روش برخورد مناسب با هنر را براساس صفات زيبا شناسي محض وآنچه که درخود اثر يافت مي شود مي داند،وبراي ديگر معيارها، از جمله معيار اخلاقي،جايگاهي قايل نيست .شعار«هنر، فقط براي هنر» شعارافراطي طرفداران اتوناميزم است . اسکار وايلد نمونه ي بارزي است که از طرفداران اتوناميست افراطي. اودر سر آغازاثر تصوير دورين گري مي نويسد:
«...مابايد نسبت به موضوع و عنوان هنر کم و بيش بي تفاوت باشيم» و «زندگي چون حلالي است که هنر را درونش ذوب مي کند؛دشمني است که آن را ويران مي کند».
تلاش هاي وايلد در مخالفت با اخلاق از نوعي است که طرفداران اتوناميست انجام داده اند؛هرچند که عنوان اصلي آثار او صريحاً مرتبط با موضوعات اخلاقي است . موضع اواين نيست که هنر ادبي نمي تواند با موضوعات اخلاقي کنار بيايد ونمي تواند موضوع کارهاي ادبي باشد، بلکه صرفاً براين عقيده است که جنبه هاي اخلاقي ،ارتباطي به ارزش زيبا شناسي هنر ندارد و نبايد تأثيري برروي قضاوت خواننده و منتقدان آن اثر از لحاظ زيباشناسي بگذارد.
چنين موضوع اتوناميستي،ناشي از درک ناصحيح ارزش زيبا شناسي هنربوده؛ ودر نتيجه، آثاري که درآن، موضوعات اخلاقي ارايه مي شود. ارزشمند قلمداد مي گردند؛ چون که ويژگي هاي ظاهري و زيبايي آن مورد سنجش قرار مي گيرد و نه خود موضوع ( که در نتيجه شامل موضوعات اخلاقي شود).
به هرحال ،اتوناميست، درحالي که سعي مي کند به ارزش زيباشناسي هنر اولويت خاصي بدهد، بسياري از شيوه هاي بالقوه اي که ارزش زيبا شناسي هنر را نمايان مي کند . ناديده مي گيرد. اين ديدگاه،براين حقيقت که هنرهاي خاصي دردرون فرهنگ ها وجود دارند که با ارزش هاي مهم اجتماعي واز جمله اخلاقي ترکيب شده اند، پوشش مي گذارد.
نوئل کرول، با استفاده از استدلال موسوم به "تعيين کننده هاي رايج" سعي در بيان علت جذابيت اتوناميزم افراطي کرده است. براساس اين استدلال،صرفاً ويژگي هاي رايج در تمام انواع هنر، معيارهاي اصلي و تعيين کننده ي هنر بوده و شايستگي قرار گرفتن درحوزه ي عوامل زيبا شناسي رادارند. بنا به استدلال کرول،اين واقعيت که ديدگاه اتوناميست افراطي ، پاسخ آماده اي براي اين پرسش ها که :«ويژگي هاي منحصر به فرد و ذاتي رايج در تمام هنرها چيست؟»ويا «ويژگي هاي تعيين کننده ي هنر چيست؟» دارد، دليل اصلي جذابيت اين ديدگاه شده است.
به نظر مي رسد اين ويژگي اتوناميزم، روش صريحي براي تشخيص هنر از مقوله هاي غير هنري بوده، زمينه هاي مشخصي را براي دفاع از عيني بودن و هدفمند بودن ارزش هاي زيبا شناسي فراهم کند.
دليل ديگري که باعث مي شود اتوناميزم از ابتدا بهتر و سريع تر درک شود،اين است که پذيرش اين موضوع که ملاحظات اخلاقي مي توانند با مجموع انواع هنر،از قبيل موسيقي و ساير هنرهاي انتزاعي ،مرتبط باشند، بسيار مشکل است.
دليل فوق مي تواند نظريه ي اتوناميزم را جذاب جلوه دهد، ولي تعريف ناقص آن از زيباشناسي آن قدر ضعيف است که نمي تواند به اندازه ي کافي براي ارزش زيبا شناسي برخي از انواع هنر يا برخي ازآثار هنري ملاک و مقياس ارايه دهد. علاوه براين ،همان طور که قبلاً اشاره شده ،تلاش براي تعريف هنر برحسب معيارهاي ذاتي که در همه ي آثار هنري يافت مي شود،شيوه ي صددرصد جامعي نيست،طبيعت هنر چنين محدوديت هايي را رد مي کند.کرول چنين استدلال مي کند:
«مي توان به اين ادعاي اتوناميزم افراطي که به طبيعت هنر متوسل شود با اين ادعا که متوسل شدن به طبيعت انواع هنرهاي ديگر که حداقل معيارهاي اضافي ديگري براي ارزيابي در اختيار قرار مي دهند، پاسخ داد. »
آنچه که کرول درسر دراد، بيان نقشي است که درک اخلاقي ما در فهم هنر روايي بازي مي کند. کرول مدعي است که آثار هنري روايي هميشه ناقص هستند واگر خواننده بخواهد متن اين آثار را بفهمد و مطالب برايش فهميدني شوند، نيازمند اطلاعات بسيار زياد ديگري است ، که از جمله ي آن ها فهم اخلاقي خواننده است . او مي گويد:
«..هيچ نوع شرح حالي از موضوعات انسان ،به ويژه آثار هنري روايي،وجود ندارد که به طور وسيعي برتحريک قدرت اخلاقي خواننده ، ببننده و شنونده تکيه نکرده باشد. حتي رمان هاي امروزي، که ظاهراً سعي در اجتناب از اخلاقيات دارند ،برتحريک اخلاقي خوانندگان اصرار دارند تابدين وسيله اخلاق طبقه ي سرمايه داررا به چالش کشانده و خوانندگانشان را به فهرست طرفداران خويش اضافه نمانيد».
پی نوشت ها :
1.منبع : دايره المعارف اينترنتي فلسفه، به نشاني: http://www.iep.utm.eda/a/art.htm
2. دکتر الاپيک استاد دانشگاه وسترن استراليا است ودرزمينه ي اخلاق و هنر داراي تحقيقات و مقالات زيادي است. در حال حاضر، علاوه بر تدريس در دانشگاه وسترن، در دانشگاه هاي ديگري در استراليا به کار تدريس اشتغال دارد وبر روي مقالاتي چون اخلاقيات وهنرهاي ادبي مشغول به کار است. ella@cyllene.uwa.edu.au
3.دانش آموخته ي حوزه ي علميه ي اصفهان .
4.واژه هاي کليدي و اصطلاحات مندرج در مقاله در بخش پاياني توضيح داده شده است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}